
كه فرد احساس ميكند افراد مهم زندگياش نميتوانند حمايت عاطفي و تشويق لازم را به او بدهند، زيرا اين افراد از لحاظ هيجاني، بيثبات، غير قابل پيشبيني (براي مثال “ناگهان عصباني ميشوند”)، اعتماد ناپذير و نامنظماند. فردي كه چنين طرحوارهاي در ذهنش شكل گرفته باشد، معتقد است هر لحظه امكان دارد افراد مهم زندگياش بميرند يا اني كه او را رها كنند و به فرد ديگري علاقمند شوند.
2ـ بياعتمادي/بدرفتاري131
انتظار اين كه ديگران به انسان ضربه ميزنند، بدرفتارند، انسان را سرافكنده ميكنند، دروغ ميگويند و دغلكار و سودجو هستند. چنين انتظاري باعث ميشود فرد وقايع پيرامون را به گونهاي خاص ادراك كند: آسيبي كه به فرد وارد نمودهاند، عمدي بوده و يا اين كه در نتيجة بيمبالاتي و غفلت مفرط پديد آمده است. ممكن است فرد احساس كند هميشه يك نفر موجودي او را ميدزدد و يا حق او را ميخورد.
3ـ محروميت هيجاني132
انتظار اين كه تمايلات و نيازهاي فرد به حمايت عاطفي به اندازه كافي از جانب ديگران ارضاء نميشوند.
سه نوع محروميت مهم وجود دارد كه عبارتند از:
الف) محروميت از محبت133 : فقدان توجه، عطوفت يا همراهي
ب) محروميت از همدلي134 : درك نشدن، به حرف دل فرد گوش ندادن، عدم خودافشايي يا درميان نگذاشتن احساسات با ديگران.
ج) محروميت از حمايت 135: نداشتن منبع قدرت، جهتدهي يا راهنمايي نشدن از سوي ديگران.
4ـ نقص/ شرم136
احساس اين كه فرد مهمترين جنبههاي شخصيتاش، انساني ناقص، نامطلوب، بد، حقير و بيارزش است يا اين كه در نظر افراد مهم زندگياش، فردي منفور و نامطلوب به حساب ميآيد. همچنين اين طرحواره، حساست بيش از حد نسبت به انتقاد، طرد، سرزنش، كمرويي، مقايسههاي نابجا، احساس ناامني در حضور ديگران و حس شرمندگي در ارتباط با عيب و نقصهاي دروني را در بر ميگيرد. اين نقاط ضعف ممكن است شخصي (تكانههاي خشم، تمايلات جنسي غير قابل پذيرش، خودخواهي) يا عمومي باشند (ظاهر جسمي نامطلوب و مشكلات اجتماعي).
5ـ انزواي اجتماعي/ بيگانگي 137
احساس اين كه، فرد از جهان كنارهگيري كرده و يا ديگران متفاوت است يا اين كه به جامعه و گروه خاصي تعلق خاطر ندارند.
حوزه دوم: خودگرداني و عملكرد مختل 138
(انتظاراتي كه فرد از خود و محيط دارد با تواناييهاي محسوس او براي جدايي، بقاء و عملكرد مستقل يا انجام موفقيتآميز كارها تداخل ميكنند. طرحوارههاي اين حوزه به طور معمول در خانوادههايي به وجود ميآيد كه اعتماد به نفس كودك را كاهش ميدهند، گرفتارند، بيش از حد از كودك محافظت ميكنند يا اين كه نتوانستهاند كودك را به انجام كارهاي بيرون از خانواده تشويق كنند.)
6ـ وابستگي/ بيكفايتي139
اعتماد به اين كه فرد نميتواند مسئوليتهاي روزمره را (مثل مراقبت از ديگران، حل مشكلات روزانه، قضاوت خوب، از عهده تكاليف جديد برآمدن و تصميمگيري صحيح) بدون كمك قابل ملاحظه ديگران، در حدّ قابل قبولي انجام دهد. اين حالت اغلب به صورت درماندگي ظاهر ميشود
7ـ آسيبپذيري نسبت به ضرر يا بيماري140
ترس افراطي از اين كه فاجعه نزديك است و هر لحظه احتمال وقوع آن وجود دارد و اين كه فرد نميتواند از آن جلوگيري كند. ترسها بر يك يا چند جنبه متمركزند: الف) حوادث پزشكي مانند حملههاي قلبي و ابتلا به ايدز، ب) وقايع هيجاني مانند ديوانهشدنة چ) سوانح محيطي مانند گير افتادن در آسانسور، قرباني جنايت شدن، سقوط هواپيما و زمينلرزه.
8ـ خودتحوّل نيافته / گرفتار141
ارتباط عاطفي شديد و نزديكي بيش از حد با يكي از افراد مهم زندگي (اغلب والدين)، به قيمت از دست دادن فرديت يا رشد اجتماعي طبيعي، غالباً اعتقاد بر اين است كه هيچ يك از اين افراد گرفتار، بدون حمايت ديگري، قادر به ادامه زندگي نبوده يا نميتوانند شاد باشند. فردي كه چنين طرحوارهاي دارد ممكن است احساس كند وجودش در ديگران ادغام شده و هويت جداگانهاي ندارد. اين طرحواره اغلب به صورت احساس پوچي و سردرگمي، جهت نداشتن و بيهدفي و يا موارد شديد به صورت شك و ترديد در موجوديت و ساختار وجودي فرد بروز ميكند.
9ـ شكست142
باور به اين كه فرد شكستخورد است يا در آينده شكست خواهد خورد و اين كه شكست براي او اجتنابناپذير است. فرد در مقايسه با همسالانش در حوزههاي پيشرفت (مثل تحصيل، شغل، ورزش و …) غالباً احساس بيكفايتي ميكند. اغلب شامل اين باور است كه شخص، ديوانه، بياستعداد، نالايق و نادان است و نسبت به ديگران، موفقيت كمتري دارد.
حوزه سوم: محدوديتهاي مختل143
(نقص در محدوديتهاي دروني، احساس مسئوليت در قبال ديگران يا جهتگيري نسبت به اهداف بلند مدت زندگي. اين طرحوارهها منجر به بروز مشكلاتي در رابطه با رعايت حقوق ديگران، همكاري با ديگران، تعهد يا هدفگزيني و رسيدن به اهداف واقعبينانه ميشود. طرحوارههاي اين حوزه به طور معمول در خانوادههايي به وجود ميآيد كه به جاي انضباط، مواجهة مناسب، محدوديتهاي منطقي، مسؤوليتپذيري، همكاري متقابل و هدفگزيني؛ وجه مشخصة آنها، سهلانگاري افراطي، سردرگمي، يا حس برتري است. در برخي موارد، كودك ممكن است نتواند ناراحتي عادي و معمولي را تحمل كند يا اين كه ممكن است هدايت، جهتمندي و راهنمايي كافي دريافت نكرده باشد.)
10ـ استحقاق /بزرگ منشي144
فردي كه چنين طرحوارهاي دارد معتقد است كه نسبت به ديگران يك سر و گردن، بال
اتر است، حقوق ويژهاي براي خودش قائل است و تعهدي نسبت به رعايت اصول روابط متقابل كه راهنماي تعاملات اجتماعي بهنجار هستند، ندارد. اغلب بر اين نكته پافشاري ميكند كه ديگران بايد هر آنچه را كه او ميخواهد برايش فراهم كنند، بدون توجه به اين كه آيا درخواست او منطقي است، چه چيزي از نظر ديگران معقول است، يا اين كه چه هزينهاي براي ديگران دارد. چنين افرادي براي اين كه بتوانند كسب قدرت كنند و يا ديگران را كنترل نمايند، تمركز افراطي بر برتريجويي (براي مثال موفقترين، با استعدادترين و ثروتمندترين شدن) دارند (هدف اوليه كسب توجه يا پذيرش از سوي ديگران نيست). گاهي اوقات براي اين كه فرد بتواند تمايلات خود را از ارضاء كند، بدون همدلي با ديگران و يا بدون توجه به نيازهاي و احساسات آنها، به رقابت افراطي يا كنترل رفتارهاي ديگران روي ميآورد.
11ـ خويشتن ـ داري و خود ـ انضباطي ناكافي 145
مشكلات مستمر در خويشتن ـ داري مناسب و تحمل نكردن ناكاميها در راه دستيابي به اهداف شخصي يا ناتوانائي در جلوگيري از بيان هيجانها و تكانهها. در شكلهاي خفيفتر آن، بيمار به شدت از ناراحتي اجتناب ميكند. فردي كه چنين طرحوارهاي دارد، در را تحمل نميكند، از مسئوليتپذيري گريزان است. به هر قيمتي كه شده از تعارض جلوگيري ميكند و زياد به خودش سخت نميگيرد. اين عوامل باعث ميشود از رضايت شخصي، تعهد و انسجام شخصيتي چنين فردي جلوگيري شود.
حوزه چهارم: ديگر جهت مندي
12ـ اطاعت146
احساس اجبار نسبت به واگذاري افراطي كنترل خود به ديگران. اين كار معمولاً براي اجتناب از خشم، محروميت، يا انتقام صورت ميگيرد. دو نوع از مهمترين اطاعتها عبارتند از:
الف) اطاعت از نيازها، واپس زني تمايلات، تصميمات و ترجيحات شخصي.
ب) اطاعت از هيجانها: واپسزني هيجانات شخصي بويژه خشم.
معمولاً اين طور بنظر ميرسد كه تمايلات، عقايد و احساسات فرد، فاقد ارزشند يا براي ديگران اهميت ندارند. اين طرحواره، اغلب به شكل اطاع افراطي همراه با حساسيت بيش از حد نسبت به احساسات ديگران تجلي مييابد. اين طرحواره به طور كلي منجر به خشمي ميشود كه در قالب يك سري نشانههاي ناسازگارانه از جمله رفتارهاي منفعل ـ پرخاشگرانه، طغيانهاي عاطفي كنترل نشده، علايم روانتني، كنارهگيري از عواطف، برونريزي 147 و سوء مصرف مواد آشكار ميشود.
13ـ ايثار148
تمركز افراطي بر ارضاء نيازهاي ديگران در زندگي روزمره كه به قيمت عدم ارضاي نيازهاي خود فرد تمام ميشود. رايجترين دلايل انجام اين كار عبارتند از: جلوگيري از آسيبرساندن به ديگران، جلوگيري از احساس گناه ناشي از خودخواهي يا تداوم ارتباط با افراد نيازمند. اين امر اغلب از حساسيت بيش از حد نسبت به درد و رنج ديگران ناشي ميشود. چنين طرحوارهاي منجر به اين احساس ميشود كه نيازهاي فرد ايثارگر به قدر كافي ارضاء نميشوند و همچنين باعث رنجش افرادي ميشود كه او از آنها نگهداي ميكند (يا مفهوم “وابستگي بيمارگونه” 149 همپوشي دارد).
14ـ پذيرشجويي/ جلب توجه150
تأكيد افراطي در كسب تأييد، توجه و پذيرش از سوي ديگران كه مانع شكلگيري معنايي مطمئن و واقعي از خود ميشود. احساس ارزشمندي فرد، بيشتر به واكنشهاي ديگران وابسته است تا به تمايلات طبيعي خودش. گاهي اوقات اين طرحواره با تأكيد افراطي بر مقام و منزلت، قيافه و ظاهر، پذيرش اجتماعي، پول يا پيشرفت مشخص ميشود و وسيلهاي است براي دستيابي فرد به تأييد، تحسين و توجه ديگران (هدف اوليه از دستيابي به تأييد، تحسين، توجه ديگران، كسب قدرت يا توانايي كنترل ديگران نيست). اين طرحواره، اغلب منجر به اتخاذ تصميماتي غير قابل اطمينان و ناخوشايند در مورد وقايع مهم زندگي ميشود يا اين كه منجر به حساسيت بيش از حد نسبت به طرح ميگردد.
حوزه پنجم: گوش به زنگي بيش از حد و بازداري 151
(تأكيد افراطي بر واپسزني احساسات، تكانهها و انتخابهاي خودانگيخته فرد يا برآورده ساختن قواعد و انتظارات انعطافناپذير و دروني شده درباره عملكرد و رفتار اخلاقي كه اغلب منجر به از بين رفتن خوشحالي، ابراز عقيده، آرامش خاطر، روابط نزديك و سلامتي ميشود. طرحوارههاي اين حوزه به طور معمول در خانوادههايي به وجود ميآيد كه در آنها عصبانيت، توقع و گاهي اوقات تنبيه مشاهده ميشود: در اين خانوادهها، برعملكرد عالي، بينقصگرايي 152، وظيفهشناسي، پيروي از قوانين، پنهانسازي هيجانها، اجتناب از اشتباه تأكيد ميشود در عين حال كه به لذت، خوشحالي و آرامش اهميت چنداني داده نميشود. معمولاً در چنين افرادي تمايلي نهفته نسبت به بدبيني و نگراني وجود دارد، بدين صورت كه اگر افراد نتوانند در تمام اوقات گوش بهزنگ باشند، همه چيز از هم ميباشد.)
15 ـ منفيگرايي/ بدبيني
تمركز عميق و مداوم بر جنبههاي منفي زندگي (درد، مرگ، دلخوري، فقدان، عدم توافق، تعارض، گناه، مشكلات حل نشده، اشتباهات بالقوه، خيانت، كارهايي كه اشتباه انجام ميشود و …) همراه با دست كم گرفتن جنبههاي مثبت و خوشبينانة زندگي با غفلت از آنها. اين طرحواره معمولاً شامل انتظارات افراطي در طيف وسيعي از موقعيتهاي كاري، مالي و بينفردي است كه خود اين حالت منجر به اشتباهات شديدي ميشود، به طوري كه شخص در نهايت احساس ميكند زندگي شخصاش از هم پاشيده است. اغلب باعث ترس غير معمول از اشتباه كردن ميشود، اشتباهي كه ممك
ن است منجر به ورشكستگي مالي، فقدان، تحقير و سرافكندگي يا گير افتادن در يك موقعيت بد بشود. از آنجا كه نتايج منفي و بالقوة چنين حالتهايي، اغراقآميز است، مشخصه اين بيماران، نگراني مزمن، گوش به زندگي، غُر زدن يا بلاتكليفي است.
16ـ بازداري هيجاني153
بازداري افراطي اعمال، احساسات و ارتباطات خودانگيخته كه معمولاً به منظور اجتناب از طرد ديگران، احساس شرمندگي و از دست دادن كنترل بر تكانههاي شخصي صورت ميگيرد. معموليترين حوزههايي كه بازداري در مورد آنها اعمال ميشود عبارتند از:
الف) بازداري از بروز خشم و پرخاشگري.
ب) بازداري از بيان تكانههاي مثبت (از قبيل خوشحالي، محبت، برانگيختگي جنسي و بازي).
ج) بازداري از بيان آسيبپذيري يا بيان راحت و صريح احساسات و نيازهاي شخصي.
د) تأكيد افراطي بر عقلانيت و ناديده گرفتن هيجانها
17ـ معيارهاي سرسختانه/ عيبجويي افراطي154
باور اساسي مبني بر اين كه فرد براي رسيدن به معيارهاي بلند پروازانه درباره رفتار و عملكرد خود، بايد كوشش فراواني به خرج دهد و اين كار معمولاً براي جلوگيري از انتقاد صورت ميگيرد. اين طرحواره به طور معمول در خانوادههايي به وجود ميآيد كه تحت فشارند، نسبت به خودشان و ديگران بيش از حد عيبجويي ميكنند و توقع دارند كارها با كيفيت عالي و در كوتاهترين زمان انجام شوند. اين طرحواره اغلب منجر به نقصهاي جدي در احساس لذت، آرامش، سلامتي، احساس ارزشمندي، پيشرفت يا روابط رضايتمندانه ميشود و معمولاً به شكلهاي زير بروز ميكند:
الف) بينقصگرايي، توجه غير معمول به جزئيات يا ارزيابي كمتر از حد عملكرد خود در مقايسه با عملكرد ديگران.
ب) قوانين غير قابل انعطاف و “بايدها” ، در بسياري از حوزههاي زندگي از جمله معيارهاي بالا و غير واقعبينانه اختلاقي، فرهنگي و مذهب.
ج) دغدغة زمان و كارآمدي به منظور انجام كار بيشتر.
18ـ تنبيه 155
باور اساسي مبني بر اين كه افراد بايد به خاطر اشتباهاتشان، شديداً تنيبه شوند. اغلب شامل احساس خشم، نابردباري و بيصبري نسبت به كساني (از جمله خود فرد) است كه طبق معيارها و انتظارات او عمل نكردند. معمولاً اين گونه افراد، به دليل در نظر نگرفتن شرايط ويژه، ناديده گرفتن مشكلات ديگران و عدم همدلي با احساسات آنها، نميتوانند از اشتباهات خودشان چشمپوشي كنند.
2-9- تنظيم هيجان
هيجان نقش مهمي در جنبه هاي مختلف زندگي نظير سازگاري با تغييرات زندگي و رويدادهاي تنيدگي زا ايفا مي کند. اصولاً، هيجان را مي توان واکنش هاي زيست شناختي به موقعيت هايي دانست که آن را يک فرصت مهم يا چالش برانگيز ارزيابي مي کنيم و اين واکنش هاي زيستي با پاسخي که به آن رويدادهاي محيطي مي دهيم همراه مي شوند (گارنفسکي و کومر 2002، 16).
انسان داراي ماهيت چندگانه زيست شناختي، روانشناختي، اجتماعي و معنوي است که هريک از ابعاد مذکور نقش اساسي در سازگاري وي دارند. يکي از جنبه هاي مهم روانشناختي انسان سازه هيجان مي باشد. تجارب هيجاني در زندگي روزمره، سلامت روانشناختي، فرايندهاي انگيزشي، پاسخ دهي مناسب در برابر حوداث استرس زا و تحول اجتماعي نقش محوري داشته، بر کنش هاي مختلف افراد تأثير مي گذارد. هر چند هيجان ها مانند (ترس، خشم و تنفر) داراي پايه هاي زيستي هستند، ولي افراد قادر به تأثير گذاري بر شدت، مدت و نوع تجارب هيجاني خود مي باشند. اين فرايند در متون روانشناختي، نظم جويي هيجان156 ناميده مي شود (حسني 1390، 13).
نظم جويي هيجان مؤلفه مرکزي در سازماندهي رفتار سازگارانه و جلوگيري از بروز هيجان هاي منفي و رفتارهاي ناسازگارانه مي باشد (مشهدي، ميردورقي و حسني